منبع:راسخون




 

«موضوع از چه قرار است؟! من که عقلم به جایی قد نمی دهد! هر چند که شک دارم به اینکه در گذشته هم قد می داده است!... راستش را بخواهید هنوز بعد از پنجاه و چند سال، خودم را به درستی نمی شناسم. نه در بیداری. نه در خواب. حتی در آیینه هم شده ام یک سؤال بی جواب !... یک دست لباس بدونِ تن. یک کالبد درون تُهی!... وای... خدای من، امروز در مغزم بلبشوست انگار! یک جنگ جهانگیر داخلی! آیینه مرا مردی نشان می دهد با سری نیمه تاس و عینکی ته استکانی، و گونه هایی پر چین و چروک. ولی تصویر این صفحه ی آلبوم قدیمی خانوادگی می گوید: من جوانی حدوداً بیست ساله، با موهای «فردینی» و ریش «ستاری» هستم! اوراق تقویم هم بدجوری با من لج کرده انگار! مدام به عقب و جلو حرکت می کنند. پس چه کار باید کرد؟! چه کسی یا چه چیزی راست می گوید و درست می اندیشد؟! - من؟ - آلبوم عکس؟ - تقویم؟ یا آیینه ؟!...»
آنچه خواندید، بخشی از داستان «درست مثل یک بادبادک» است که به تازگی، توسط نویسنده ی اصفهانی، اکبر رضی زاده به رشته ی تحریر در آمده است. این مجموعه ی داستان، توسط نشر نهفت منتشر شده و با بهای 6500 تومان در بازار قابل دستیابی است. چند مورد از داستان های مندرج در این کتاب، تا پیش از این، توسط سایت راسخون منتشر شده اند و برخی دیگر نیز به زودی منتشر خواهند شد.
روح اصفهان سنتی در نوشته های داستانی رضی زاده، بسیار بارز است. وی همواره بخشی از مهم ترین عناصر داستانی خود را از فضای اصفهان به وام گرفته و با توجه به خاطرات درجه اولی که از همنشینی با بزرگان ادبیات این شهر دارد، فضای داستان های خود را بسیار جذاب می کند. «نام»ها در داستان های رضی زاده، خاموش نیستند. آنها دلالت دارند؛ مدلول آنها شخصیت فردی است که با این نام معرفی می شود. برخی نام ها به وضوح، شخصیتی متعارف را به نمایش می گذارند، برخی از سادگی طنزآمیز چهره ی معرفی شده پرده بر می دارند و برخی، با دلالتی گنگ، به اعتقادات مذهبی شخصیت داستانی اشاره می کنند.
تا پیش از این، شش کتاب از این نویسنده منتشر شده که به ترتیب تاریخ انتشار، عبارتند از: «آن اتفاق» (1348)، «در ظلمات روز» (1370)، «بر سایه باد» (1371)، «کفرستان» (1374)، «تصویر خیال» (1381) و «آسمان دودی» (1385). راسخون برای این نویسنده پرکار و همکار گرامی اش، آرزوی موفقیت دارد.